نهالنهال، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

♥♥♥نهال زندگی ام♥♥♥

برایت آرزوهای بزرگی دارم نهالم

آش دندونی

      نهالی داره 1 دندون قند میخوره از قندون فرشته ی مهربون آورد اونو برامون آش دندون نهال جون بفرمایید نوش جون   بله دوستای گلم منو که میبینن اینجوری کلاه دار شدم ماجراش اینه که امروز مامانی به خاطر ماه محرم دیگه مهمون دعوت نکرد خودشم گفت که عزیزم بعدشم ماه صفر میاد و اصلا خوب نیست که به عقب بنداریم و با خاله رضوان و آبا نسا برام یه آش دندونی پختن که نگو... اینم کلاه دندونیمه... البته من خودمم  کلی تو کاراش همکاری کردم... اینقدر خسته شدم که نگو   ای شیطون بلای مامان مگه میذاشتی یه عکس درس...
24 آذر 1391

لباس خواب داره اما خواب نداره

  مامان آخه دلت میاد منو بخوابونییی؟؟؟ ببینین اصلا چشای من نشون میده که خوابم میاد! من هیچوقت نمیذارم مامان کاراشو بکنه اونوقت مامانم اینقدر با من بازی میکنه که آخرش هی میگه نهال بخواب دیگه کلی کار دارم... البته من همیشه به مامان کمک میکنما....     الهی مامان فدای دل مهربون و دستای ناز و  کوچیکت بشه ...
21 آذر 1391

آب بازی

از اونجایی که بنده مخازن عکسم تهی شده خیلی خوشحال میشم وقتی سعید زحمتشو میکشه   اینجا نهال خانوم تو شمال کنار ساحل داره آب بازی میکنه... شما هم یاد بگیرید بد نیست !!!! شیطنت از بند بند وجودش میبارههههههههه   خنده های شیرینت لپای تپلیت یه جا واینستادنات همه ی شیطونیات خودت یه کم نگا کنی میبینی خوشگلم... دوست داریم! اینجام کنار ساحل آستارا بغل بابا باز با همون شیطونیات وول وول میخوری ...
21 آذر 1391

ساحل

خاطراااات شماااال محاااله یادم بره !!!!!   ای خدا چرا آخه نمیذارن من بپرم تو اون همه آب....     با تشکر از : داداش سعید به خاطر ارسال عکس   این اولین مسافرت تویه... شمال کنار ساحل گیسوم... همه میدونن که تو آب و دوست داری بیشتر از اونم آب بازی نمیدونی چقدر هیجان زده شده بودی تا جایی که بالاخره با بابایی رفتی تو آب و کلا آب تنی... نوش جونت نهالم... ...
19 آذر 1391

یادش بخیر

    من اینجوری بودما از دست ... کچل شدم! چی بگم آخه...   خوشگل من اینجا خونه ی آبا ایناییم بابایی موهای تل خاله رو گذاشته روی سرت منم از فرصت استفاده کردم الهی فدات بشم که خیلی جیگر شدی... ...
18 آذر 1391

خبر خبر

منم شدم دندون دار.... امروز خونه باباجون بودیم ساعت 10 صبح بود مامان داشت پوشکمو عوض میکرد که یه دفعه گفت جانیم مبارکه... بله دیگه منم دندون درآوردم...     عسل خانومم نهالی مامان وقتی خوابیده بودی رو زمین و داشتی میخندیدی خوب که نگات کردم دیدم 1 مرواردید کوچولو ی شیطون میخاد  از بالا سرشو بیاره  پایین و سلام کنه...  از بالا سمت چپ یعنی میشه گفت دومین دندونت... البته انگار 2 تای دیگه هم پشت سر اون منتظر بودن بیان ... مبارکه.... مبارکه خوب بالاخره منم باید دست به کارشم برا آش دندونیت و مهمونای خانوم گلم ولی فعالا محرمه و تو ماه صفر هم میگن خوب نیست با مامان بزرگ صحبت کردم گفت تو همین ماه م...
13 آذر 1391